تعبیر خواب غالیه | تعبیر خواب غالیه قطره
ابراهیم بن عبدالله کرمانی گوید:
دیدن غالیه به خواب،دلیل حج بود و بعضی گویند، دلیل بر مالی بود که از مهتری به وی رسد. اگر در خواب بیند که غالیه داشت. دلیل که از زنی یا از بزرگان به وی منفعت رسد.
تعبیر خواب غالیه از دیدگاه محمد بن سیرین
اگر فردی در خواب غالیه ببیند تعبیر بر نامداری و ادب خواهد بود. اگر در خواب ببیند که فرد غالیه را بر کسی بمالد تعبیر بر آن است که آن فرد از او فرهنگ و ادب را خواهد آموخت. ابراهیم کرمانی گفته است که دیدن غالیه در خواب تعبیر بر حج است و برخی اینگونه تعبیر کرده اند که مالی از مهتر به فرد خواب بیننده خواهد رسید. اگر فرد در خواب ببیند که غالیه دارد تعبیر بر ان است که از خانمی و یا از یکی از بزرگان به وی سود و منفعتی خواهد رسید.
محمدبن سیرین گوید:
دیدن غالیه به خواب ، دلیل ادب و ناموری بود. اگر بیند غالیه بر کسی مالید، دلیل که آن کس از او ادب و فرهنگ آموزد. ابراهیم کرمانی گوید: دیدن غالیه به خواب ،دلیل حج بود و بعضی گویند، دلیل بر مالی بود که از مهتری به وی رسد. اگر در خواب بیند که غالیه داشت. دلیل که از زنی یا از بزرگان به وی منفعت رسد. حضرت امام جعفر صادق فرماید: دیدن غالیه درخواب ، بر پنج وجه است. اول: ادب و فرهنگ. دوم: ثناوآفرین. سوم: حج اسلام. چهارم: مال و خواسته. پنجم: خیر و منفعت.
محمدبن سیرین گوید:
اگر بیند درغار رفت و در آنجا مقیم شد، دلیل که از دنیا برود. اگر بیند در غار رفت و بیرون آمد، دلیل که به کاری سخت گرفتار شود. اگر بیند در غار رفت و آن غار روشن شد، دلیل که او را در زندان کنند. اگر غار را تنگ و تاریک بدید، دلیل که محبوس و هلاک شود
تعبير خواب غالیه به روايت محمدبن سیرین
دیدن غالیه به خواب ، دلیل ادب و ناموری بود. اگر بیند غالیه بر کسی مالید، دلیل که آن کس از او ادب و فرهنگ آموزد.
تعبير خواب غالیه به روايت ابراهیم کرمانی
دیدن غالیه به خواب ،دلیل حج بود و بعضی گویند، دلیل بر مالی بود که از مهتری به وی رسد. اگر در خواب بیند که غالیه داشت. دلیل که از زنی یا از بزرگان به وی منفعت رسد.
تعبير خواب غالیه به روايت امام جعفر صادق(ع)
دیدن غالیه درخواب ، بر پنج وجه است. اول: ادب و فرهنگ. دوم: ثناوآفرین. سوم: حج اسلام. چهارم: مال و خواسته. پنجم: خیر و منفعت.
دیدن خواب غالیه
دیدن غالیه به خواب، دلیل ادب و ناموری بود. اگر بیند غالیه بر کسی مالید، دلیل که آن کس از او ادب و فرهنگ آموزد. – محمد بن سیرین, : دیدن غالیه به خواب، دلیل حج بود و بعضی گویند، دلیل بر مالی بود که از مهتری به وی رسد. اگر در خواب بیند که غالیه داشت. دلیل که از زنی یا از بزرگان به وی منفعت رسد. – ابراهیم بن عبدالله کرمانی, دیدن غالیه درخواب، بر پنج وجه است. اول: ادب و فرهنگ. دوم: ثناوآفرین. سوم: حج اسلام. چهارم: مال و خواسته. پنجم: خیر و منفعت – امام جعفر صادق علیه السلام.
1. در روايتى موثّق ومعتبر آمده است كه اسحاق بن عمّار خدمت امام صادق علیه السلام رسيد وعرض كرد: من با تاجران داد وستد دارم وبراى اينكه مرا فقير نپندارند غاليه بر خود مىمالم. حضرت فرمود: «غاليه كم وزيادش مساوى است. كسى كه گاهى اندكى غاليه بر خود بمالد كافى است».
اسحاق مىگويد: به فرموده حضرت عمل كردم وسالى ده درهم غاليه مىخرم وتمام سال خود را با آن خوشبو مىكنم.[2]
2. در حديث ديگرى مىخوانيم: حضرت سجّاد علیه السلام شبى از خانه بيرون آمد، در حالى كه لباس خز پوشيده وريش خود را به غاليه خوشبو كرده بود. پرسيدند : در اين وقت شب با اين وضعيّت به چه منظور بيرون آمدهايد؟ فرمود : «مىخواهم عبادت كرده وحوريان بهشتى را از خدا خواستگارى كنم».[3] يعنى زينت وبوى خوش براى عبادت، مستحبّ است.
3. در حديثى صحيح مىخوانيم: امام رض علیه السلام دستور داد روغنى براى آن حضرت تهيّه كنند كه در آن مشك وعنبر مخلوط شده بود ودستور داد در كاغذى آية الكرسى وسوره ناس وفلق وچند آيه ديگر از آيات حفظ ومحافظت را نوشتند ودر ميان غلاف آن شيشه روغن گذاشت وپيوسته از آن بر محاسن خود مىماليد.[4]
[1] . «غاليه» دارويى است بسيار خوشبو كه از تركيب مشك وعنبر وحصى لبان (حسن لبه) مىساختهاند.«حَصِى لُبان» نوعى صمغ سقزى شبيه به كندر كه بسيار خوشبو وبه رنگ سرخ يا مايل به سياهى است. ازدرختى كه در نواحى گرم مىرويد به دست مىآورند ودر طبّ قديم براى تقويت مغز ومعده ومعالجه امراضسينه به كار مىرفته ودر فارس حسن لبه مىگويند (فرهنگ عميد).
آن که از سنبل او غالیه تابی دارد
آن که از سنبل او غالیه تابی دارد باز با دلشدگان ناز و عتابی دارد
از سر کشته خود میگذری همچون باد چه توان کرد که عمر است و شتابی دارد
ماه خورشید نمایش ز پس پرده زلف آفتابیست که در پیش سحابی دارد
چشم من کرد به هر گوشه روان سیل سرشک تا سهی سرو تو را تازهتر آبی دارد
غمزه شوخ تو خونم به خطا میریزد فرصتش باد که خوش فکر صوابی دارد
آب حیوان اگر این است که دارد لب دوست روشن است این که خضر بهره سرابی دارد
چشم مخمور تو دارد ز دلم قصد جگر ترک مست است مگر میل کبابی دارد
جان بیمار مرا نیست ز تو روی سال ای خوش آن خسته که از دوست جوابی دارد
کی کند سوی دل خسته حافظ نظری چشم مستش که به هر گوشه خرابی دارد
من و آن جعد موی غالیه بوی
شـاد زی بـا سـیاه چـشـمان شاد که جهان نیست جز فسانه و باد
ز آمـــده شـــادمـان بــبایـــد بود وز گــذشــتـه نــکــرد بایــــد یــاد
مــن و آن جـعــد مــوی غالیـه بوی مـن و آن مــاه روی حــور نــــژاد
یک بخت آنکسی که بداد و بخورد شــوربـخــت آنکه او نخورد و نداد
بــاد و ابرست ایــن جهان افسوس بــــاده پیـــش آر هـــرچـه بـاداباد
شــاد بودسـت ازیـن جـهان هـرگز هیــچ کس تـا ازو تو باشی شـاد
داد دیــدسـت ازو بـه هیـچ سـبب هیــچ فـــرزانـــه تـا تـو بیـنی داد
ای غالیه کشیده ترا دست روزگار
باز این چه غالیه ست که تو برده ای بکار
روی ترا به غالیه کردن چه حاجتست
او را چنانکه هست بدو دست بازدار
آرایشی بکار چه داری همی کزو
آرایش خدای تبه گردد، ای نگار!
شغلی دهم بدست تو، تا دل نهی بر آن
رو باده برنگ لب خویشتن بیار
عیدست و مهرگان وبه عیدو به مهر گان
نو باوه یی بود می سوری ز دست یار
می ده مرا و مست مگردان که وقت خواب
باشد به مدح خویش کند خواجه خواستار
خواجه عمید عارض لشکر عمید ملک
بوبکر سید همه سادات روزگار
آن مهتری که هر که در آفاق مهترست
با کهتران او نرود جز همال وار
از کهتری به مهتری آنکس رسد که او
توفیق یابد و کند این خدمت اختیار
آزاده را همی حسد آید ز بندگانش
هر شور بخت را حسد آید ز بختیار
گیرند خسروان و بزرگان محتشم
از بهر جاه پای و رکابش همی کنار
پیش ملک پیاده رود برترین شهی
آن جایگه که خواجه سید رود سوار
کس جاه او نجوید و هر کو بزرگتر
دارد به جاه و خدمت او دلپسند کار
او را خدای عز وجل حشمتی نهاد
برتر ز حشمت ملکان بزرگوار
از آسمان به قدر گذشت و دلش هنوز
آنجا که قدر اوست نگیرد همی قرار
اختر فرود همت اویست و فضل او
برتر ز همتست و فزونتر هزار بار
جاه بزرگ یافت و لیکن به فضل یافت
با جاه، عز و فضل بباید به هر شمار
عزی که آن ز فضل نباشد بتر ز ذل
فخری که آن ز فضل نباشد بتر ز عار
نفس شریف و اصل بزرگ ودل قوی
با فضل یار کرد و مکین شد بدین چهار
گر در جهان به فضل چنو دیگریستی
ما را کنون از آن خبر ستی در این دیار
دیدگاهتان را بنویسید